وقتي شما از يك طلا فروشي يك قطعه طلا مي خريد و فروشنده به شما مي گويد كه اين طلاي ٢٤ عيار است بلافاصله بعد از خريد مي توانيد از مغازه هاي اطراف صحت ادعاي فروشنده را جويا شويد...
وقتي شما مي خواهيد يك ماشين بخريد مي توانيد با پرداخت بيعانه ماشين را نزد صافكار، نقاش و مكانيك برده و از سالم بودن يا نبودن آن ماشين مطمئن شويد.
وقتي مي خواهيد يك زمين بخريد با استعلام از شهرداري و سازمان ثبت مي توانيد در مورد اصالت ملك و كاربري آن مطمئن شويد.
همه ي اين كارها را مي توانيم انجام دهيم اما باز هم گاهي كلاه سرمان مي رود!!!
با اين حال در اين معاملات اگر كلاه سرمان برود به هم مي گوييم: "سرت سلامت! خدا كنه ضرر از جونت نبيني!"
با خودمان روراست باشيم!
به راستي با كدام معيار مي توان از صحت ادعاي مدعيان آموزش به كودكان، مراكز "به اصطلاح دوزبانه" و افراد و آموزشگاههايي از اين دست پي برد؟
آيا قرار گرفتن مركز ايشان در مناطق بالاي شهر، دريافت شهريه هاي گزاف و پارك شدن ماشين هاي گرانقيمت جلوي آنها ملاك خوبي براي تاييد مدعاي ايشان است؟
آيا فارسي و انگليسي يك خط در ميان حرف زدن مربيانشان در حدي كه شما به طور كامل متوجه حرف زدن ايشان نشويد ملاك خوبي در نشان دادن توانايي ايشان است؟
آيا به هرچه كه ايشان در مورد روششان و طرز اجراي آن مي گويند تا زماني كه خود شما كلاسشان را نديده ايد مي شود اعتماد يا حتي اعتنا كرد؟